سفر کرده ام تا بجویم سرت را
و شاید در این خاکها پیکرت را
من اینجایم اى آشناى برادر
همان جا که دادى به من دفترت را
همان جا که با اشک و اندوه خواندى
برایم غزل وارهى آخرت را
کجایى که چندى است نشنیده ام من
دعاهاى پر سوز و درد آورت را
همین تپه را باید آیا بکاوم؟
که پیدا کنم نیمه ى دیگرم را
تفنگت، پلاکت همین جاست اما
ندیدیم تسبیح و انگشترت را
تو را زنده زنده مگر دفن کردند
که بستند دستان و پا و سرت را
پس از این من اى کاش هرگز نبینم
نگاه به درمانده مادرت را
*** تقدیم به شهدای تفحص***